با تشکر از ویراستاری سردبیرمون راد 😂🫶
دیروز که درباره اختلال احتکار دخترم داشتم مینوشتم یهو کولهها منو با شدتِ نور بالا پرت کردن توی ماشین زمان! یه لحظه دیدم توو خونهی مغولزدهی پدر شوهر سابق ایستادم، جایی که حتی ننهی چنگیزخان مغول هم از دیدنش وا داده بود😂... خونهای که با یه عطسهی ملایم، گرد پنج نسل قبل مینشست روی شونهت 🥴
و خب الحمدلله... که من زنده موندم... با حداقل دو تا کفِ پا، سه تا زخمِ قدیمی، و هزار تا خاطره که الان دارم واستون با زردچوبه و فلفل تعریفش میکنم 🫡
بریم سر اصل مطلب:
سگشون 😁 شان
نه اون سگ گوگولیهای که تو کارتونها با زبون بیرون داره دنبال توپ میدوئه، نه عزیزم، از کوچه پیداش کرده بودن معلومم نبود مال کدوم بخت برگشته ایه و زده بیرون از خونشون ، یه جاهایی من شک میکردم بابت اینکه تووی کل خونه ول میچرخه ُ سرسفره میاد و نفر اول غذا میگیره ، نکنه قراره تو شناسنامهی خانوار ثبت شه به اسم عضو دهم پونزدهم خانوادهشون 😁 البته که از اعضای خونشون کمی بهتر بود 😂
یه روز خونهشون بودم، بله که با توصیهی مشاور سابق با مدرکِ پرینتی که هنوزم مطمئنم فوقلیسانسشو از توی پفک برنده شده بود...😁
من که اونجا مث اسب کار میکردم، برای اینکه 😎
۱. ذهنم آروم شه
۲. باهاشون همصحبت نشم
۳. تو بساط غیبتشون، نقشِ بادمجون نداشته باشم
۴. دقِدلیم رو سر زمین و تی خالی کنم 😁
اونا چی؟ بهجای تشکر، توو لیست دشمنای ملت اسم منو نوشتن :|
دشمن شماره یک: خودشیرینِ حرفهای
دشمن شماره دو: مهربونِ بیجیره و مواجب
یه روز داشتم از پلهها میرفتم بالا، ویچه در حال دویدن و ادا درآوردن توی راهپله بود ُ از پله ها هم جمع نمیشد ... منم با دوتا پا و هزار تا فکر داشتم قدم برمیداشتم که یه چیزی قرچمانند ُ نررم رفت زیرِ پام 🫥حس کردم گیگیدی های ریزن ...
اینجا بود که وزیر بهداشت درونم با صدای جدی گفت:
قره قوروته قره قورته به خودت مثلث باش فرزااانه هیچی نیس.
وجدان ُ فرشته شونه چپم اما پوزخند زد و گفت:
هه !!! عزیز دلم 🫶 اگه این قرهقورته، پس منم مهندس عمرانم... این عنهههه عن ! ولی خواهشاااا مث دفه قبل جیغ نزن :|صحنه رو زوم کردم دیدم بله... سگ عزیز طبق یک رسم کهن، درِ حیاط خلوت رو بسته دیده و گفته: اینجا خاکِ مویه⛱️
ندای درونم با یاری و مدد فرشته شونه راستم و سخنرانی وزیر بهداشت ادامه داد : الان باهم میریم برا پرسشگری و اطمینان بعدم اگه عن سگ بود میاییم جمعش میکنیم که ویچه دس نزنه ... جیغ نداره که. اون دفعه آخر که پوشک ویچه یهو به علت شل بودن شکمش نم داد به دستت پیپی، و جیغ زدی یادته چقد دعوات کرد شوهرنام؟ پس مثلث باش🧘♀️. رفتم پایین و پرسیدم اونا چین؟ گفتن هروخ در حیاط خلوت بسته باشه سگه اونجا کارخرابی میکنه ! :| نایلون گرفتم یه نایلونم برعکس دستم کردم رفتم جمعشون کردم چون اون تایم نه کارگرشون بود نه دختراشون ... ، رفتم سراغ ماموریتِ ویژه : پاکسازی میدانِ مین ( میدانِ عنین)
توو دلم گفتم: فرزانه، قرهقوروت رفت پی کارش🤢! علاقه مون از همین نقطه تموم ... از امروز قید هر چی خوراکیه قهوهای رنگه بزن. این یه عهد جدید بین تو و رودههاته 🫶🤢
حالا استخونریزهها... اوناااا بماند ..
از بس با پام کشفشون میکردم، حس میکردم تبدیل شدم به سگِ استخونیاب 🫥بعد با وسواس جمعشون میکردم که یه وقت مبادا برن توی پای ویچه...
جاروبرقی شده بود دوست صمیمیم 😁. ما یه تیم بودیم
من کشف میکردم، اون میبلعید... تیم نجاتِ کفِ پا 😂🫡
طبقهی سوم اتاق خواب من بود... اتاق که نه... بیشتر شبیه محل وقوع قتلِ نظم و ترتیب 🫥اونجا اگه یه پتو رو بلند میکردی، ممکن بود با صحنهای مواجه شی که روانکاو لازم داشته باشه 😂
لباس، قاشق، جا کلیدی، پودر سوسک، برگهی قبض آب ۸۸، و احتمالا یه کارتپستال از دورهی قاجار 🤴
یه روز پام رفت روی یه میخِ جاکلیدی که زیر لباسا قایم شده بود... و چنان نیش زد که چند ثانیه رفتم توی حالتِ آفلاین با خطای سیستمی... حتی نتونستم از درد گریه کنم کلا خاموش شدم 🥴
فقط یه جمله تو ذهنم بود:
چراااااااا من؟و خب... تو همچین محیطی بود که یهویی فهمیدم احتکار دخترم فقط یه مشکل کوچیک نیست. یه چراغ قرمز ژنتیکی بود که داشت بهم چشمک میزد و میگفت:اگه کاری نکنی، ویچه هم یه روز وسطِ کوهی از لباسای بیمصرف، دنبال خاطرات گمشدهاش میگرده 🫥
خلاعصه ، الحمدلله که در اومدم...از خونهای که هر روز یه کشف جدید داشت. از محیطی که آدمو از خودش خسته میکرد. از زخمایی که دیده نمیشدن ولی تا مغز استخون میرفتن. خدایا...
چطوری بغلت کنم که کافی باشه؟ چقد شُکر و سپاس میتونه اندکی جبران باشه؟
من زندهام، با عزت.زندهام، با عشق به ویچه ... و زندهام، چون تو راد رو بهم دادی.
همون رادی که تو گوشم و ضمیز ناخودآگاهم نجوا کرد :
قدرتِ نه گفتن افتخار داره
مرز بذار
ایثار افراطی یعنی تله، نه فضیلت و محبت ... همون راد که شد رفیقِ روزهای عنیِ رو به روشنی :))
و به یادگار از خنده های تلخ ُ شیرین :
*راد... من یه چیزی اون روز با نایلون 🥴🤢لمس کردم که نه از دنیا بود نه از آخرت... از بین الطهارتین بود ... قهوه ای..بو ترشیدگی ...
**یعنی چی بود عشقم؟ قرهقورت بود؟😂
* کاش قرهقورت 🫥یه نمونهی آزمایشگاهی بود. باید با گان و ماسک مخصوص حمل میشدا نه با نایلون برعکس 🫥
** پس حتما فسیل دایناسور بوده که توو گنج پیدا کرده بودی و اینقد بااحساس میگیا 😂
* راد نگو بخندم... الان حالت تهوعمم با اسنپ ُ گزینه عجله دارم خودشو رسونده به حلقم 🥴
**باشه جان دلم، پس یه سوال مهم😂
اینکه تمیزش کردی، یعنی دکترای اپیدمیولوژی گرفتی دیگه، درسته؟
*بله استاد 👩🏫با گرایشِ تمیزکاری اضطراری در شرایط غیرانسانی 🫥
عکس هردو سگ که یکی گاه به گاه میومد منزلشون دیدار اون یکی و مال خارشوهر سابق بزرگتره بود براتون میذارم ادامه که نره گوگل 😁 و هنرنمایی خودم با سگِ سیاه افسردگی که دستشو مینداخت رو شوونه م ُ میگفت: عجب کدبانوی ِ بی جیره مواجبی هستی ... بیا دوتایی میزو چپ کنیم بعدم فحش بدیم بگیم مگه من کارگرتونم الاغا ؟ حالا یه تعارف کردم که من انجام میدم شما عنترا نباید یه کمک برسونید یه تعارف کنید ؟ چرا وایب مهمون گرفتین ؟ من مهمونم :| اصن برید گی تانا بخورید 🫥🫥🥴🫥😂 همییینقد بی ادب :|
* به علت ِ حفظ پرایوسی بچه ها ، با رمز ... همون رمز قبلی D:
* فقط برچسبام که همه چیزش درهم برهمه 😂 و از هر دری سخنی طور
*الباقی سخنرانیم و ویدئوها برا پستای بعد 😁🧘♀️